محل تبلیغات شما

امشب که سر پر کردن فرم ها بهم گفتی بنویس بره جلو و اینطوری یه ماه پر کردنشون طول میکشه فهمیدم چقدر از چیزهای به دست اومده زندگیم نتیجه حضور تو بوده. تو بودی که جلوی غرق شدن من توی جزئیات و سختگیری هام رو میگرفتی و یجورایی روح پرفکشنیستمو ساکت میکردی که بذار بره جلو فقط الان. درگیر جزئیات نشو. و خب احساس کردم که الان چقدر رها کردن اون جزئیات دردناک برام راحت تر شدن نسبت به گذشته. چون صدای رها کنی که تو میگفتی بهم انگار داره کم کم درونی میشه. و این درونی شدنش خیلی خیلی مهمه. چون نقطه شروع تغییر واقعیه. و من چقدر اینو مدیون توام.

معجزه عزیزم. تو اومدی و زندگی من داره تغییراتی میکنه هرچند کم کم. هرچند خیلی سفت باشم. هرچند خیلی سفت و سخت و غیر منعطف به نظر میام یا به نظر میاد تو یه مواردی هیچ وقت آدم نمیشم:) ولی من امشب احساسش کردم . احساس کردم چقدر رها کردن جزئیات کمتر درد داره برام نسبت به قبل. نمیگم الان دیگه همیشه اینطوری رها میکنم . الان دیگه از پرفکشنیست بودنم کم شده. نه اینا غلوه. اینا راستش نیست. چیزی که حقیقته درد کمتره. و نشخوار ذهنی کمتر بعد از رها کردنش. امشب که جمع و جورش کردم و رهاش کردم. حس کردم اگر من قدیم بود چقدر درد داشت بعد از اینجوری حلش کردن. ولی. من الان میگذره . 

اگر بهت میگم معجزه. بخاطر حتی همین تغییرات ریزه که میتونه به مرور زندگیو قشنگتر میکنه. شاید بازم دارم خودخواه میشم و از موضع خودم فقط دارم حرف میزنم. درسته. شاید الان اینطوریه. ولی اثر انعکاس حضورت روی من قابل انکار نیست. و این چیزیه که بابتش تا ابد مدیونتم. تا ابد بدهکارم بابت تک تک اینها.

مرسی:) 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها