محل تبلیغات شما

احساس عدم تعلقم دوباره داره زیاد میشه و هی اوج میگیره و اوج میگیره. و این موج سینوسی اوج گرفتن این حس و شروع ریتم افسردگی من همچنان ادامه داره. نمیخوام به خودم تلقین کنم که دوباره دارم بهم میریزم نه. فقط میفهمم که دارم اینطوری میشم.

شاید خیلیا فکر کنن خوشی زده زیر دلم. ولی اینطوری نیست . اتفاقای خوبی برام افتاده میدونم. ولی! یجاهای دیگه ای حس های ترس های عمیقی وجود داره . 

هعی. فکر کنم هیشکی ندونه چی میگم

+ امروز احساس میکنم تونستم مرزمو نشون بدم به مامانم قدرتمندانه. و احساس کردم لذت بردم از اینکه اطلاعاتی که میخواست رو بهش ندادم و مشخصا پیچوندمش. و پیدا بود دارم میپیچونمش. سعی کرد مقابله کنه ولی خب من خیلی ساده و راحت بهش همون حرف اولیمو تکرار کردم. احساس میکنم شروع خوبی بود. 

++ از وقتی پست های یکم جدی تر از تجربه های نه چندان خفن زندگی شخصیم دارم مینویسم تعداد ادمایی که منو میخونن بیشتر شده یا واقعا شماها همتون از قبل بودید و خواننده خاموش بودید؟ واسم سوال شده!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها