محل تبلیغات شما

خب با تاخیر سلام

از روزهای بعد از تولد بخوام براتون بنویسم باید به حضورتون عرض کنم که خیلی خوشحال نیستم . چون تولدم اونطوری که فکرشو میکردم پیش نرفت .  و یه آدمایی رو دوباره فهمیدم جام تو دوستی براشون کجاست . و خب . دلچسب نبود دیگه . 

از طرفی . اون آدم عوضی همچنان آقای معجزه عزیزم رو توی پادگان حبس کرده و دور بودنش خیلی داره بدجوری فشار میاره و دلتنگیش خفه کننده شده!

دیگه اینکه . 

امم . 

کادوهای تولد خوبی گرفتم . دوسشون داشتم .

 یه دستبند هیجان انگیز از طرف آقای معجزه عزیزم . عین اینو قبلا داشتم ولی گم کرده بودم . یه دونه ازین می بند ها! . اون زمان که گم کردم غصه خوردم و آقای معجزه بهم قول داد که یکی لنگه اش رو میگیریم برات . گفته بودم بیخیال و اینا . ولی . آقای معجزه من چیزی یادش نمیره . و شرمندم کرد مثه همیشه . 

 یه دستبند چرمی با N طلا روش که خوشگله . اینو مامانم اینا گرفتن . 

 یه دستبند  طلا ازینا که بقیه دورش سنگ داره . که دوستام برام خریدن و روش نوشته: "بی تو به سر نمی‌شود" . و خب با توجه به اینکه گودبای پارتیم بود چیز قشنگیه . 

یه رفیق گل یه آلبوم برام درست کرده بود از عکسهای دسته جمعیمون . از زمان مدرسه تا به الان ها . و خیلی خیلی کار قشنگی بود و دوسش داشتم . حیف که نگاهش میکنم یاد یه چیزای بدی میفتم که ازشون نگم شاید بهتر باشه . 

همین دیگه . اینا کادوهای تولدم بود . 


این روزها دارم میرم دانشگاه و کار میکنم به صورت مداوم . دو تا ایده خوب داریم که داریم روشون کار میکنیم . هرچند که هنوز به نقطه خیلی خاصی از اینها نرسیدیم. 

دیگه اینکه . امم . نبودن آقای معجزه داره به شدت به سختی میگذره و کلافه کننده شده نبودنش . روزی دو بار بهش زنگ میزدم این روزا حداقل تا یکم اوضاع بهتر بشه و درد دوری یکم تسکین پیدا کنه . 

همین دیگه . 

شنبه امتحان اون درسیو دارم که به صورت مستمع آزاد دارم میرم سر کلاسش و لازم دارم یاد بگیرمش . 


از اونطرف نمیدونم اینجا راجع به این نوشته بودم یا نه . 

موهام دارن سفید میشن و به طرز اسف باری دیگه همه میتونن موهای سفیدم رو ببینن . 

بعد مامان من یه دور پروند که آره بیا برو جلوی موهاتو لایت در بیار اگر میخوای . من گفتم اوکی   (من تا حالا موهامو رنگ نکردم اصلا اصلا!)

بعد اینم تو ذهنتون داشته باشید موهای مامان من صاف و براقه کلا! و من موهام حالت دار و وز داره! یعنی خیلی فرق داره موهامون با هم! 

بعد . این که به خالم گفته بوده گفتم نهاله فلان کنه . خالم تززززززززززز داده که اره این موهاش فره رنگ کنه وز میشه زشت میشه! باید سشوار بکشه همش که نمیکشه و نکنه بهتره! (من به طور روتین موهامو سشوار نمیکشم چون اگر بکشم مامانم فکر میکنه من دارم خودمو برای کی خوشگل میکنم و میاد میره دائم روی اعصابم که اینهمه سشوار کشیدن واسه چیته! حتی در مورد آرایش کردن هم همین تز رو داره! و تقریبا هر کار دیگه ای همین بساطه!) 

خلاصه! خالم اینو گفت و مامانم اومد گفت اره اینطوریه و راست میگه و نکن! گفتم باشه! 

بعد دوباره اونروز ها و دخترخاله ها صبحانه رفته بودیم بیرون دختر خالم موی سفید منو دید و شروع کرد بلند راجبش حرف زدن که چرا موهات سفید شده تو که سنت کمه! منم گفتم شده دیگه! بعد دوباره امروز مامانم اومد گفت بیا رنگ کن! فلانجا تازه باز کرده ارزون میگیره! هیچی نگفتم . 

حالا امشب اومدم میگم نمیخوام! میگه چرا هر دم به یه حالی تو؟ (!!!!!) میگم از اولش هی خودت گفتی رنگ کن رنگ نکن! من کجاش نظر دادم اصلا و چیزی گفتم که میگی هر دم به یه حالی! میگه آخه صبح  موافق بودی! میگم الان دارم میگم نمیخوام! میگه خب نخواه! ولی حالا چرا مخالفی؟ میگم چون تو چیزی که نه بیاد دوسش ندارم دیگه! (انگار داره بهم صدقه میده و لطططططططف میکنه که به دختر ۲۷ سالش اجاااااااااازه میده موهاشو رنگ کنه!!! نمیخوام! اجازش مال خودش ترجیح میدم موهام سفید بمونه تا اینکه صدقه مزخرف اونو قبول کنم!)

حالا شما فکر کنید همین مراسم سر کراتینه هم اجرا شده! فقط فرقش این بود اولین بار من خودم گفتم دوست دارم کراتینه کنم! و بعد صد بار شل کرد سفت کرد من دیگه همشو گفتم باشه! 

خسته میکنه آدم رو . خدایا . زودتر این ویزای من بیاد برم! هرجا عصبیم کنه شیر اینترنتمو میبندم اصلا از دستش خلااااااااااااااص میشم! 


دیگه . 

دلم برای تنهایی کافه رفتن تنگ شده . خیلی خیلی هم تنگ شده . انگار کم دارمش الانا . ولی فرصتی براش جور نمیشه هی متاسفانه . 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها